loading...
آمانا
علمی بازدید : 281 جمعه 14 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

کتاب رساله افیونیه - حکیم عمادالدین محمود بن مسعود شیرازی

کتاب رساله افیونیه(۳)

تراکیبی که در آن افیون داخل است

انجا که دانلود کتابها از اینترنت اغلب با مشکل همراه است، جهت استفاده آسان و همگانی،تعدادی از کتابها با فرمت word برای استفاده دوستان در وبلاگ قرار داده شده است. لازم به ذکر است به دلیل محدودیت در حجم وبلاگ، کتب بصورت فصلهای جداگانه در دسترس می باشد .

 تراکیبی که در آن افیون داخل است 

اصل در تراکیب که در آن افیون داخل است چند فصل اتّفاق افتاده است.

 فصل اوّل

در تعداد مرکّبات مشهوره که افیون داخل است در او پیش از این بیان کردیم که در اکثر ادویه‌های مرکّب کبار که از حکمای متقدّم منقول است افیون داخل است و تعداد آن بر این موجب است:

1)     تریاق فاروق

2)     مثرودیطوس

3)     مخلّصة اکبر

4)     شلیثا[1]

5)     تریاق غرزه[2]

6)      زامهران کبیر

7)     زامهران صغیر

8)     بُزُرگ دارو

9)     معجون هرمس

10) کاسکبینج[3]

11) سنجرنیای کبیر

12) سنجرنیای صغیر

13) ارسطون صغیر

14) ارسطون کبیر

15) ادحمرثا

16) باد مهره

17) اصفر سلیم

18) اسود سلیم

19) معجون ابی مسلم

20) اثاناسیای کبیر

21) اثاناسیای صغیر

22) فلونیای رومی

23) فلونیای فارسی

24) معجون کاکنج

25) دواءالکبریت

26) معجون قبادالملک

27) قنطارغان[4] کبیر

28) قنطارغان[5] صغیر

29) فیروزنوش

30) معجون خمری[6]

و امثال اینها اگر نسخ و منافع آن نوشته شود کتاب کبیرالحجم شود، مقصود ذکر نسخ بعضی از ادویة کثیرالمنافع است که ثقات حکما تجربه کرده‌اند و به صحّت رسیده و در کتب ذکر منافع و کیفیّت ترکیب آن هست و ما آن را در این رساله آورده‌ایم و نسبت آن، و هم قول قایلش [را آورده‌ایم] تا اشتباه نیفتد و در محل وثوق باشد انشاءالله تعالی.


فصل دوم

 در منافع برشعثا

 معنی این لفظ برءالسّاعه است و لفظ برشعثا سریانی است و در آن لفظ، سین را به شین و تا را به ثا تبدیل می‌کنند شواهد این در کتاب حمزة اصفهانی که موازنة بین‌اللّغتین نام کرده، بسیار است و تصریح علما به این معنی که لفظ برءالساعه است[7] چنانکه برءیوما، برءالیوم است.

آورده‌اند که تألیف آن ابوالبرکات کرده و آن خلاف واقع است؛ جهت آنکه در بعضی نسخ قانون فلونیای رومی[8] ذکر می‌کنند و اجزای آن را به همین صفت که در برشعثا[9] آورده تعیین کرده، بلی می‌تواند بود که موجب افشاء و تشهیر آن ابوالبرکات بوده باشد و اگر نه شیخ آن را از جالینوس نقل کرده که از زمان فلونیا گفته که از تألیف فلیون طبیب طرسوسی است[10] تا آخر آنچه آورده [11] از این معلوم می‌شود که قبل از جالینوس نیز بوده و امّا تجارب و منافع چهل‌گانه می‌تواند بود که ابوالبرکات وصف کرده باشد و می‌تواند بود که اوّل اسم او فلونیا بوده باشد چون تأثیر او[12] در یک ساعت یافته‌اند در برء مرض[13]، برءالسّاعه و برشعثا[14] نام کرده‌اند، چنانچه برءالیوم را، بریوما و حالا از کثرت استعمال به برش قرار یافته. شمس اخلاطی معروف به ابن هبل این را در کتاب مختار[15] آورده که این دوا که امر کرده است استاد[16] ابوالبرکات، که آن را در میان ثلت[17] حفظ کنند و[18] اگر نه این غلط عهد می‌بود من این نسخه را در این کتاب نمی‌آوردم[19] امّا بعد از اتمام کتاب مزیّل ساخته است [20] به رساله که در او خواصّ و منافع این ترکیب مذکور است.

 

فصل سوم

 در ذکر خواصّ چهل گانة برشعثا[21]

 از خط ابن هبل به عربی آورده که چهل مرض را فایده دهد غیر آنچه معالج در آن به حسب طبیعت خود [22] تصرّف کند به توفیق خالق عزّ و جلّ.

خاصیّت اوّل: آن است که جهت ذات‌الجنب، یک مثقال در سه روز، هر روز دو دانگ با پانزده درهم شیرة تخم خرفه و خیار به شربت صندل بدهند[23].

خاصیّت دوم: آن است که جهت ایلاوُس که قولنج[24] مستعاذ منه است و آن قولنجی بوده که[25] اصعب انواع قولنج است و در آن نعوذ بالله منه[26] رجیع به قی بیرون می‌آید، سه روز برشعثا را به آبی که انجیر زرد در آن خیسانیده باشند دو اوقیه، بسفایج فستقی، بنفشه از هر یک پنج درم، پوست هلیلة زرد، پوست هلیلة کابلی، پوست هلیلة سیاه، از هر یک سه درم، مغز تخم کفاله چهار درم. مجموع را در سه رطل آب بجوشانند[27] تا به یک رطل آید و در آن دو اوقیه فلوس خیار شنبر منقّی از قشر و حبّ، حل کنند و بعد از آنکه فاتر شود با[28] یک مثقال برشعثا بدهند، و آنچه مذکور شد در بسیاری از نسخه‌ها به این طریق[29] است که منقول شد که اوّل، نقوع گفته[30] و آخر مطبوخ آورده.

خاصیّت سوم: از برای وجع خصیتین، ده قیراط[31] برشعثا هر روز دو قیراط در نیم رطل مغلی عناب و آلو و انجیر از هر یک دو اوقیه، اگیر[32] ربّ‌السوس تخم کاهو از هر یک، یک درم در یک رطل و نیم آب بپزد تا به ثلث باز آید.

خاصیّت چهارم: از برای یرقان، هر روز دو قیراط از آن با دوازده مثقال[33] آب رازیانه و یک اوقیه شراب اصول.

خاصیّت پنجم: از برای [34] دقّ، هر روز حبّه‌ای با حبّة کافور با[35] آب شیرة تخم خرفه،[36] شیرة تخم خیار و شربت صندل.

خاصیّت ششم: در ذات‌الرّیه، هر روز قیراطی با[37] یک رطل ماءالشعیر که در او سرطان کوفته و[38] بیخته پاشند با یک اوقیه شربت صندل.

خاصیّت هفتم: در عرق‌النّسا، هر روز پنج قیراط به آب تمرهندی که در آن گل‌قند حل کرده باشند.

خاصیّت هشتم: در سعال رطب، هر روز سه قیراط، مرطوب مزاج را به ربّ اترج و[39] پیران را با اندک عسل و آب گرم، و در نسخه که به خط ابن هبل است هر روز سه قیراط با آب اترج، مرطوب مزاج را و پیران را اندکی عسل با آب گرم[40].

خاصیّت نهم: در[41] سعال یابس، مقدار نخودی[42] در آب خیار تازه نیم رطل با[43] پنج درم آب برگ کاهو با سه درم نبات با[44] ماءالشعیری که در او خشخاش و نیلوفر، پخته باشند.

خاصیّت دهم: در ضیق‌النفس، به شربت زوفا هر روز دانگی بخورند و از برای گرفتگی آواز[45] به طبیخ اصل‌السّوس و رازیانه و زوفا با عسل یا انجیر[46].

خاصیّت یازدهم: از برای فواق، یک حبّه با یک بیضة نیم برشت با روغن بادام، و اگر فواق بعد از استفراغ باشد بگیرد هر روز دو حبّه، صباح با دو اوقیه ربّ[47] انار شیرین و سه مثقال روغن بادام و نیم مثقال بزر قطونا[48].

خاصیّت دوازدهم: از برای درد سر، دانگی از آن با آب خیار یا آب کدو و شربت صندل.

خاصیّت سیزدهم: از برای سحج، پنج قیراط از آن با [49] صمغ عربی و دو درم گِل قبرسی در نیم رطل لعاب بهدانه و یک اوقیه شراب بِه و اگر با سحج، دم باشد[50] در شیر گاو حل کنند و تناول نمایند.

خاصیّت چهادهم: از برای مغص، پنج قیراط هر روز با دو درم بارتنگ و یک درم تخم مرو و یک درم تخم ریحان با گلاب و قند.

خاصیّت پانزدهم: از برای ضعف معده و قلّت هضم و جشاء ترش[51]، بگیرند قیراطی از آن در نیم رطل آب ناردانه و دو اوقیه گلاب و نسخة دیگر[52] یک اوقیه گلاب.

خاصيت شانزدهم: از برای صرع، هر روز يک قيراط در دو اوقيه ماءالعسل و يک مثقال سداب خشک به ناشتا بياشامند.

خاصيت هفدهم: هر روز صباح[53] يک حبّه از آن بگيرند و با يک اوقيه خميرة بنفشه با آب فاتر جهت دوار.

خاصيت هجدهم: از برای تفتّت حصات و شستن[54] رمل، اوّل [55] سه[56] قيراط یا[57] يک حبّه با يک رطل شيرة تخم خربزه با[58] دو اوقيه شربت خشخاش.

خاصيت نوزدهم: بگيرند نيم مثقال از آن با پنج درم هليلة کابلی و هليلة زردِ تازة دانه بيرون کرده در صد درم آب تمر هندی جهت اعيا و نافض[59].

خاصيت بيستم: اگر هر روز صباح يک قيراط از آن با پنج قيراط مرواريد و يک قيراط مرّ صافی با آب و يا[60] جلاب بخورند ايمن باشند از شرّ[61] هر سمّ و غير آن[62]، ابن هبل آورده که از برای زهر مار مفيد است.

خاصيت بيست و يکم: از برای لون[63] و تصفية بشره، اوّل بيست و دو قيراط[64] در بيست درم شراب اصفر عَطِر و يک اوقيه جلاب بخورد[65].

خاصيت بيست و دوم: جهت تقويت باه و قدرت بر جماع، یک حبّه[66] در شير گاو نيم رطل حل کرده با دو اوقيه ترنجبين بنوشند.

خاصيت بيست و سوم: از برای شقيقه[67]، يک حبّه از آن در آب برگ کاهو حل کنند و صدغين را به آن طلا کنند.

خاصيت بيست و چهارم: از برای تنويم، يک حبّه از آن[68] در آب برگ کاهو حل کرده بر صدغين طلا کرده، ‌اندکی در بينی چکانند.

خاصيت بيست و پنجم: از برای حمرت[69] و اورام و قوبا، بگيرند حبّه[70]، با آب کاسنی حل کنند و طلا کنند.

خاصيت بيست و ششم: جهت رمدهای صعب، يک حبّه [71] در شير دختران حل کرده در چشم رمددار چکانند که تسکين الم[72] کند.

خاصيت بيست و هفتم: جهت درد دندان و اضراس، حبّه‌ای[73] از آن با قليلی از عاقرقرحا در شير گاو حل کنند و به آن تمضمض کنند که درد را ساکن کند[74].

خاصيت بيست و هشتم: جهت باد اجفان، يک قيراط با نصف درهم زرنيخ سرخ با آب کرفس حل کنند و طلا کنند که در ساعت حل کند[75].

خاصيت بيست و نهم: از برای بادشنام، نوشته‌اند و اين مفيد است[76].

خاصيت سی‌ام: از برای خنازير، وزن يک حمص از آن[77] در آب گندنای تر و آب طرخون حل کرده[78] بر آن طلا کنند تا حل کند[79].

خاصيت سی و يکم: جهت خوانیق[80] يک حبّه از آن در آب[81] صبیّ[82] حل کنند و بر خوانیق طلا کنند تا حل کند[83].

خاصيت سی و دوم: جهت ابتدای نزول[84] [85]، حبّه از آن در آب انار شيرين در چشم چکانند، چند روز چنين کنند که از نزول آب ايمن شوند[86].

خاصيت سی و سوم: از برای وجع خوذه[87]، مقدار حبّه از آن حل کنند در زبد با قدری کافور چند روز متوالی[88].

خاصيت سی و چهارم: از برای لرزيدن بدن، سه روز هر روز[89] با يک حبّه جندبيدستر در نبيذ کهنه حل کنند[90] و با آن سعوط کنند رعشه سرد[91] را مفيد بود.

خاصيت سی و پنجم: از برای فالج و استرخای هر عضو[92] يک حبّه از آن[93] با مثل آن مرّ صافی حل کنند و با آب عوسج بر او[94] بمالند.

خاصيت سی و ششم: در نبيذ کهنه حل کنند و به قیله يا اُدره يعنی خصيه که در او آب یا باد رفته باشد بدان طلا کنند شفا يابند[95].

خاصيت سی و هفتم: جهت بواسير، قدری از آن با[96] شراب حل کنند و بر بواسير طلا کنند نافع خواهد بود و در بعضی نسخ به جای بواسير، نواصير است[97].

خاصيت سی و هشتم: جهت حبل، حبّه از آن با حبّة مشک در[98] گلاب حل کنند و زن به خود برگيرد آبستن شود[99].

خاصيت سی و نهم: يک قيراط از آن با آب سداب حل کند و در بينی صاحب صرع دمد[100].

خاصيت چهلم: از مُنتسَخ افتاده بوده و ظاهر است که امثال خواصّ مذکوره زیاده از آن است که منحصر توان ساخت.

فصل چهارم

 در بيان مجمل منافع برشعثا

 فصل سابق مفصّل[101] منافع بود اين فصل مشتمل است بر مجمل منافع[102]، و اجلّ منافع او دفع[103] سموم است جميعاً مشروبه و ملذوعه، و منفعت او جهت[104] سدر و دوار و ظلمت بصر و طنين اُذُن و زکام و نزله و تقويت عصب و محکم ساختن گوشت بيخ دندان‌ها[105]، و بوی بد از دهان رفع کند و فالج و لقوه و رعشه و سيلان لعاب از دهان آمدن[106] رفع کند و حواس را ذکیّ[107] و روشن سازد و ذِکر را قوی سازد و قوّت حافظه بيفزايد و کسی را که در زبان کندی بود زايل گرداند[108] و بلغم را بگدازاند[109] و خوانيق را فايده کند و خون را صافی سازد و آواز را بگشايد و از برای سُبات[110] و سهر سباتی و قولنج و مَغص، و برودت معده را مفيد است، و سدّة جگر بگشاید و جگر را اعانت کند و[111] نضج دم و فايدة رِبو بدهد[112] و انواع استسقاء و ترهّل بدن را و کثرت عرق و کمی آن و خشکی بدن به حيثيّتی که اصلاً عرق نيايد زايل کند، و بر جماع قادر سازد و حرارت غريزی را برافروزد[113] و تمطی و تناوب[114] را دفع کند.

 فصل پنجم

در ساختن ترکيب

 ببايد دانست که هر چند سعی کنند در آن که نسخة مجرّب و دواهای خوب به دست آورند، اگر بر طريق ساختن مطّلع نباشند ترکيب را ضايع خواهند کرد. بندگان نوّاب کامرانی[115] می‌فرمودند که مثل آب و آرد و نمک با برنج[116] و گوشت و روغن هر چند خوب باشد تا خبّاز حاذق يا طبّاخ هنرمند نباشد مصالح ضايع می‌شود[117] پس می‌بايد که ادويه را جدا جدا بکوبند و اگر در کوفتن مَزج دهند چيزهايي که در سخافت و کثافت نزديک باشند مثل گل سرخ و گاو زبان و نيلوفر با هم بکوبند و مثل سورنجان و بوزيدان با هم[118] و مثل دارچينی و قرنفل و خولنجان با هم بکوبند، دور نيست[119].

فصل ششم:

در بعضی نسخ برشعثا

 که خواصّ مذکوره مجملاً و مفصّلاً متعلّق است بدان.

1)     فلفل سياه (هفت درم)

2)     افيون (هفت درم)

3)     برزالبنج سفيد (پنج درم)

4)     زعفران (دو درم)

5)     فرفيون (يک درم)

6)      عاقرقرحا (يک درم)

7)     سنبل‌الطّيب (يک درم)

کوفته و بیخته با سه برابر مجموع ادويه، عسل به قوام آورده، بسرشند و در ظرف چينی يا نقره يا قلعی کنند و در آرد جو نهند يا در نخالة جو شش ماه، پس استعمال کنند.[120]

 نسخة ديگر[121]:

1)     فلفل سياه (پنج مثقال)

2)     بزرالبنج (ده مثقال)

3)     افيون (ده مثقال)

4)     عاقرقرحا (چهار مثقال)

5)     زعفران (چهار مثقال)

6)      فرفيون (چهار مثقال)

7)     سنبل (چهار مثقال)

بکوبند و ببیزند و با سه برابر عسل بسرشند و به دستور مذکور نگاه دارند.

 

نسخة ديگر[122]:

1)     فلفل سياه (ده جزو)

2)     فاشرا (ده جزو)

3)     گل بزرالبنج ازرق (ده جزو)

4)     فرنجمشک (ده جزو)

5)     زعفران (چهار جزو)

6)      زراوند طويل (چهار جزو)

7)     جنطيانا (چهار جزو)

8)     پياز عنصل مشوی در خمير مجفّف در هوا (چهار جزو)

9)     حبّ الغار (دو جزو)

10) افيون (دو جزو)

11) مرّ صافی (دو جزو)

12) عاقرقرحا (دو جزو)

13) فرفيون (دو جزو)

14) سنبل (دو جزو)

15) ناردين (دو جزو)

16) جندبيدستر (يک جزو)

بکوبند [123].

 

نسخة ديگر: از املای شيخ بهاءالدّين

1)     افيون (ده مثقال)

2)     فلفل سفيد (بيست مثقال)

3)     بزرالبنج سفيد (بيست مثقال)

4)     زعفران (پنج مثقال)

5)     سنبل‌الطّيب[124] (يک مثقال)

6)      عاقرقرحا (يک مثقال)

7)     فرفيون (يک مثقال).

 نسخة منظومه:

زعفـران و سنبل و افـيون و فرفيون بگير[125]

للـبولومولول[126]

فرفيون را در عسل بگذار بِسِرش جمله را

جـندبيدستر بـخـواه و فـلفـل اسـود بــيار

وزن هر يک را به ترتيب[127] جمل کردم شمار

بعدشش مه از دو جوتا يک درم

می بر به کار

در اوزان اين دوا[128] محلّ تردّد است [129] اين نسخه‌ها را با خواصّی که سابقاً نقل کرديم نقل کرده شد آن منافع را[130] از هر يک از اينها چشم بايد داشت از آن جهت که مجموع متقارب‌اند در ادويه يا[131] يکی از اينها لا[132] علی‌ التعيين و التَّجربه يکشف عين الحقيقه فی الحقیقه.

امّا شيخ‌الرّئيس چنين آورده که ترياق برشعثا تأليف اوحد الزمانی[133] ابوالبرکات بغدادی صاحب معتبر[134] اين است:

1)     افیون مصری (بیست درم)

2)     فلفل ابیض (بیست درم)

3)     زعفران (ده درم)

4)     بزرالبنج ازرق (ده درم)

5)     فرفیون (دو درم و نیم)

6)      عاقرقرحا (دو درم)

شربتی از نیم درم[135] تا دو قیراط به حسب قراین احوال، بعد از شش ماه تناول[136] کنند.

 

فصل هفتم

در طریق استعمال این ترکیب

 در هر مرض به طریق خاص [است].

هرگاه از آن المی در معده حادث شود فوتنج را با دارچینی بخایند و بعد از آن این دوا را فرو برند مجملاً این دوا[137] تقویت روح و حرارت غریزی می‌کند به واسطة[138] آن دفع مرض می‌کند خواه حارّ باشد و خواه بارد.

از برای صاحب سل یک حمّص از آن[139] با آب فاتر، ناشتا در زمان سردی هوا یا برودت روز، در زمان گرمی‌ هوا [140]در هر سه روز یک بار با آب فاتر یا روغن بادام شیرین و نبات، و در مزاج یابس حذر کنند البتّه.

و از برای صاحب صداعِ بارد یک حبّه از آن با آب مرزنجوش تسعیط کنند.

و همچنین صاحب لقوه تسعیط کند به حبّه‌ای از آن با آب مرزنجوش.

و از برای امراض حلق[141] یک حبّه از آن در دهان نگاه دارد و از برای سعال دو مثقال[142].

 و از برای تب بلغمی[143] مرزنجوش[144] بکوبند و آب آن بیفشارند[145].

و از برای ضیق‌النفس و ربو به آب زیره و اصل‌السّوس.

و از برای درد سر و معده به آب یونجه که به عربی آن را رطبه خوانند و اگر[146] آن دشوار یافت شود، در طبیخ زیره.

و از برای وجع سپرز به سرکه و گلاب و شراب[147].

و از برای درد پهلوی راست به شراب اصول، و از برای درد پهلوی چپ، با آب حلتیث.

و از برای وجع کبد به آب و عسل هرگاه مرض کبد، بارد باشد و از برای سدد به ماءالاصول[148].

و از برای مبطون[149] و صاحب اسهال به آب مورد اگر چه به آن [150] رسد که خود را ضبط نتواند کرد[151].

[152].

و از برای حصات به آب ترب بخورد که آن را بریزاند.

و از برای[153] مریض که او را خواب نیاید به طبیخ خشخاش.

 و از برای تب لرز[154] با انیسون جوشانیده.

و از برای زحیر[155] به لعاب بزرقطونا و آب فاتر.[156]

و از برای[157] بواسیر به آب گندنا.

[158].

[159].

و از برای جماع[160] با نخود آب.

و از برای نقرس هر روز حبّه‌ای فرو برند.

و از برای زنی که نزاید و از درد زه[161] شکایت کند و پندارد که اندرون شکم او پاره می‌کنند حبّه‌ای با آب حلبه خورد.

[162].

[163].

و از برای مار گزیده حبّه‌ای در روغن دهند هرچند قی کند، دگر بدهند تا آنکه قی ساکن شود و سم در بدن نماند و نشان این آن است که بیهوشی و خواب آرد و همچنین از برای کسی که دوای قتّال خورده باشد.[164]

[165].

[166].

[167].

و از برای دفع قولنج به طبیخ اصل‌السّوس.

 فصل هشتم

دریافت نسخة ابوالبرکات و کیفیّت انحای ایجاد آن[168]

 

از شهاب‌الدین خیری[169] منقول است که چون به بغداد رسیدم از اطبّای آنجا حال تریاق برشعثای ابوالبرکات پرسیدم. آن[170] اطبّاء نسخه‌ها نمودند که متخالف[171] بودند در اخلاط، وزن[172] و در مقدار شربت. پس در این امر به قاضی‌الیهود[173] مراجعه نمودم و از او این نسخه طلب داشتم او نسخه را نمود. این نسخه با نسخة[174] ابوالبرکات مقابله کردم و از او شنیدم که می‌گفت[175] که این نسخة دیگر است که حکیم عضد الیهودی[176] اخذ کرده و او گفته که این نسخة جامعه[177] است که مؤلّف آن، ضامن صدور خواصّ مشهورة[178] او شده[179] این است:

نسخه:

1)     بزرالبنج سفید[180] (ده مثقال)

2)     فلفل سفید (ده مثقال)

3)     افیون مصری ( پنج مثقال)

4)     زعفران (دو مثقال و نیم)

5)     جندبیدستر (یک مثقال)

6)      عاقرقرحا (یک[181] مثقال)

7)     عود (یک مثقال)

8)     سنبل‌الطّیب (یک مثقال)

9)     قرفه (یک مثقال)

10) سلیخه (یک مثقال)

11) زرنباد (یک مثقال)

12) بهمن سفید (یک مثقال)

13) بهمن سرخ (یک مثقال)

14) فرفیون (نیم مثقال)

15) خشخاش (نیم مثقال)

عود بلسان < دو درم>[182] با روغن بلسان چرب کرده دو مثقال و اگر نباشد[183] [184] روغن زیت و عسل بسرشند.

و از برای الم احشا که از بادها باشد مقدار یک درم یا نیم درم یا ربع درم به حسب قوّت و ضعف که به حدس صناعی به‌دست توان آورد و توان معلوم کرد[185].

[186]

تریاق برشعثا نسخة ابوالبرکات ایضاً:

1)     سنبل الطیب (یک جزو)

2)     زعفران (یک جزو)

3)     عاقرقرحا (یک جزو)

4)     قاقله (یک جزو)

5)     بزرالبنج ازرق (یک جزو)

6)      خربق ابیض (یک جزو)

7)     فلفل ابیض (یک جزو)

8)     افیون (یک جزو)

9)     فرفیون (دو جزو)

به عسل بسرشند و شربتی از قیراط[187] تا نیم درم، قائم مقام تریاق کبیر است و جمیع منافع کبير از اين حاصل شود به امرالله تعالی[188].

برشعثاء مرموز که ابوالبرکات ذکر کرده اين است:[189]

نزديک است که به شما رسيده باشد اين خبر[190] که در زمين هند دو برادر کوچک مشابه در شکل مساوی در مقدارند[191] يکی از ايشان پسر حبشی و آن ديگر جوانی است رومی، هر يک از آنها مقداری معلوم و وزنی محدود و از تخم سپندان کوهی که او را خداع‌الرّجال[192] گويند مقدار مساوی اوّل و از دموع جاری از ديدة سياهان مثل وزن آن دوای اوّل بعد از آنکه بيندازند مقداری را که آن مقدار را اگر اضافه کنند به آن مساوی اوّل شود و از شعور صقاليه اگر چه در نواحی بلاد ايشان نمی‌رويد مقداری که نسبت آن به مقدار ثانی از قبيل نسبت مقدار دوم باشد به اوّل و از دوائی که در شکنبة گوسفند می‌نهند به وديعت و آن را حافظ‌الاطفال گويند و از بیخ کوهی که کيفيّت آن گرم است و فعل او در زبان آدم ضدّ فعل او است در ساير اعضا هر عضوی از اعضای بدن، و از بيخی که بر آن دروغ بسته‌اند و خوشبو نيست هر يک از اين دواها بگيرند مقداری که اگر اضافه کنند دو بار و در پنج ضرب کنند مساوی مقدار اوّل شود که مفروض بود و چيزی که نه از جمادات است و نه از حيوانات و مشترک است ميان نبات و حيوان در اتّخاذ شهر و اوطان او با برج است و با وجود غلظ می‌گذرد بر مسام ضيق، بعد از آن به وديعت بنهند جمله را در ظرفی که باطن او املس باشد و سر او نیک بپوشند.

تمهيد در شرح اشارات نسخة مرموز و توضيح اوزان او:

پندارم که خود بيان کرده است امّا بيان اوزان تمام نکرده و ما ذکر آن کنيم با شرح وزن آن ان‌شاءالله تعالی.

مراد از دو برادر، فلفل سياه و سپيد است و از خداع‌الرّجال مقصود بنگ است[193]. دموع جاری از چشم سياهان، افيون است. عرق جبلی عاقرقرحا است. اصل مکذوب عليه سنبل‌الطّيب است و آنچه نه جماد و نه حيوان است عسل است. امّا وزن اوّل بيست مثقال، دوم مثل او، سوم ده است که ده ديگر به او اضافه می‌کنند بيست می‌شود. چهارم وزن، پنج است که نسبت او به ثانی که افيون است از قبيل نسبت افيون است به اوّل که آن فلفل است و چون بزرالبنج به وزن فلفل است اعتبار نکرده و باقی را وزن، يکی است و در تضعيف، دو می‌شود و دو در تضعيف، چهار می‌شود و اگر در پنج ضرب کنند بيست می‌شود.

فصل نهم

در منافع آن ترکيب که ابوالبرکات، مرموز آورده

 رمز کننده اين نسخه چنين آورده که منافع اين ترياق بعضی در وقت و ساعت ظاهر می‌شود و اين[194] بسيار است و نيز بيشتر نفع آن در روز پيدا می‌شود و در ماه و سال کمتر است و اظهر آثار او در دردهای مبرح است به واسطة آنکه دل را قوّت تمام می‌دهد و رفع اذيّت آن دردها می‌کند مانند دردهای معده که از بادهای گرم و سرد، از مراری[195] و سوداوی و مراقی و قولنج، و درد جگر که از باد و دم و ورم، قبل از آنکه جمع شود و چرک کند و آنچه چرک کرده، زياده نشود و آنچه زيادت نشود[196] متحلّل شود و درد گرده و ورم[197] آن، که از باد باشد و درد سپرز ريحی و ورمی و درد سينه، که نخس کند و چرک نکند و آنچه چرک کند ناصور نشود و آنچه ناصور شود وجع[198] را فايده کند و درد را ساکن گرداند[199] و گوشت بروياند و گاه باشد که موادّ آن را رقيق گرداند و از آن سبب، اذيّت کم شود و صداع مبرح که از باد غلیظ باشد و درد چشمی که از باد و اخلاط باشد و درد گوش و صماخ و درد دندان را ساکن کند و توحش سودایی را سود دارد و[200] خفقان را و هذیان را و وسواس و مالیخولیا و قُطرُب و استسقا و بیداری مفرط، همه را به اصلاح آورد و صحّت حاصل شود باذن الله تعالی و تقدّس، و مع هذا مبرود و محرور و رطب و یابس را فایده کند به واسطة تقویت قلب و روح، و تقویت این دو در حال مرض، به آن احتیاج کلّی است اگر چه در زمان صحّت چندان احتیاجی نیست امّا در زمان سقم و همچنین در زمان صبی و حداثت[201] و شیخوخت و کهولت حاجت به آن هست.

اگر در حمّیات حادّه بدهند به واسطة آنکه با ضعف دل مقارن است فایدة تمام می‌رساند خاصّه که از صداع و درد بی‌طاقت شده باشد و در فالج و صرع نه از بهر آنکه شفا حاصل شود، بلکه از آن جهت[202] که نفع تمام می‌رساند جهت تقویت قلب و نمو روح حیوانی و انتعاش قوّت و حرارت غریزی.

و امّا اوجاع نقرس و مفاصل به تجربه معلوم شده که نفع عجیب دارد.

و از خواصّ او آن است که هر کس که[203] از سرعت انزال از مفعول، در انفعال باشد[204] به استعمال این دوا از شرمندگی بیرون می‌آید.

و شارب خمر تاب[205] علیه از مضرّتی که از ارتکاب شراب بهم می‌رسد به واسطة استعمال این دوا ایمن و فارغ است.

و از امام فخر رازی در سرّ مکتوم آورده که چون قمر در شرف باشد یا در منزل خود باشد یا متّصل به یکی از سعدین باشد از تثلیث یا از تسدیس یا مقارنه بگیرد:

1.      افیون مصری (بیست درم)

2.      فلفل سفید (بیست درم)

3.      بزرالبنج (ده درم)

4.      زعفران ( ده درم)

5.      فرفیون (یک درم و نیم)

6.       عاقرقرحا (یک درم)

بکوبند و ببیزند و به عسل بسرشند بعد از نزع رغوه از عسل در ظرف چینی یا آبگینگی یا هفت جوش، کنند و گذارند تا شش ماه، بعد استعمال کنند شربتی از آن به قراين امزجه، طبيب به حدس صناعی دريابد و اين نسخه قريب است به نسخة سابقه و امام در سرّ مکتوم به واسطة نفاست آورده.[206]

 فصل دهم

در مضرّت‌های ترکيب افيونی[207]

 بدان که اين مرکّبات بعد از مداومت، اخلاط را حادّ[208] و محرق ‌می‌سازند و در بدن يبوست و جفاف زياده از مقدار مقدور[209] احداث می‌کنند و چون آدمی به واسطة ادراکات ظاهر و باطن و اعمال اعضای بدنی، به مقتضای رأی صحيح از ديگر حيوانات امتیاز می‌یابد و اين تراکيب به قوای فکری و حسّی اضرار می‌رساند و هم به قوای محرّکة [210] از اين جهت مرتکب امثال اين تراکيب از تدبير امور معاش متعاقد شود و چون حرکات شاقّه نمی‌تواند کرد سعی در تحصيل اسباب معيشت نمی‌تواند کرد[211] و از کمالات دینی و دنیوی باز می‌ماند امّا اگر به توجّهی که در اوايل ارتکاب، ايشان را حاصل شود سعی و تحمّل از زمان ارتکاب[212]، زیاد از زمان عطلت می‌کند به همان مغرور می‌شوند و خود را در ورطه< ای>[213] می‌اندازند که از ایشان هيچ کار نیاید.

دلیل اينکه قوای فکری اوّل ضعف پیدا می‌کند آن است که در زمان طلوع نشأه این تراکیب، افکار دقیقه میسّر نمی‌شود و بر[214] اهل نظر و فکر این معنی بسیار ظاهر است و اگر[215] مردم بَطّال را[216] خواهند که معلوم کنند در باختن شطرنج و جمع[217] تفریق و محاسبات دقیقه می‌توان معلوم کرد[218] و ضعف افعال بدنی در غایت کمال ظهور است. این حال‌ها وقتی است که [219] مرض دقّ و مالیخولیا و حرارت جگر و ضعف معده و امعا و امثال اینها که به حسب هر مزاج عارض می‌شود و از این مقدّمات معلوم می‌شود که ارتکاب بسیط در مداومت اقل ضرراً[220] است؛ چه طبع[221] را که با يک چیز[222] سر و کار است راه انتفاع از آن و طریق تحرّس خود از مضارّ آن بهتر تواند یافت[223] و از این سبب است که دیرتر لاغر و ضعیف می‌شود[224] و ایشان را قی صفراوی و زنجاری و سقوط اشتها که از مداومت [225] برش حاصل می‌شود، نمی‌شود[226] و این احوال ایشان[227] را جهت آن است که از بسیاری فلفل و ادویة حارّه، جگر گرم می‌شود و اخلاط [228] محترق می‌گردد و طبیعت آن را به معده می‌ریزد و قی صفراوی پیدا می‌آید؛ چه اسلم طرق طبیعت را این است[229] و بسیط را فایدة دیگر هست که[230] زمان تأثیر ممتد می‌باشد و حاجت به بسیاری مقدار از مقدار اوّل ندارند چنان که[231] مرکّب را هست، خاصّه این معاجین که زود می‌رسند و کیفیّت ایشان ظاهرتر می‌باشد امّا زود قوّت ایشان باطل می‌گردد[232]. دیگر[233] اگر فرض کنند که مرکّب مناسب هر مزاج در وقت و سن و عادت و امور عشرة معتبرة سلیمه[234] باشد به واسطة آنکه در او مخالفت مزاج بود و مخالفت به واسطة حدوث ترکیب واقع می‌شود[235] موجب تحیّر طبع و پریشانی افعال او می‌شود؛ چه دوا هرچند متّحد باشد کیفیّت او با کیفیّت بدن درمی‌رسد[236] امّا چون مشابه بدن نمی‌شود در او تأثیر می‌کند[237] و تأثیر بدن موجب ضعف او می‌شود هرچند دوا بیشتر باشد تأثیر و تأثّر او بیش خواهد بود و این حالت هرگاه متمادی شود، مضرّت عظیم شود و آن، گاهی است که همة اجزا بر وفق امور معتبره باشد و این خود ناممکن نیست امّا نادرالوقوع است[238]؛ جهت آنکه طبایع ادویه گاهی[239] معلوم نیست و خصوصیّات امزجه البتّه[240] بسیار خفا دارد و بر همه کس در همه حال ظاهر نمی‌شود و بسیار دوا باشد که در اکثر امزجه[241] حالی داشته باشد و در مزاج مخصوص چنان[242] حال از او به ظهور نیاید این معنی بر کسانی که مزاولت[243] علاج کرده‌اند ظاهر باشد بر فرض آنکه مفردات همه مجرّب باشد [244] و از ترکیب، حالتی پیدا شود که مضرّت عظیم عائد گردد. هم از امور مشهوره، روغن کنجد که حارّ رطب است [245] از برای دفع تجفیفات، نظیر خود ندارد امّا اگر به افیون جمع شود بسیار مضرّت رساند. [246] جمعی که بر این اطّلاع داشته‌اند افیون جهت هلاک[247] خورده‌اند و روغن کنجد از عقب آن تا قابل علاج نباشد.

[248].

[1]. الف: ثلیثا

[2]. الف: غرغره

[3]. الف: کاسکَنج

 [4]. ل و آ: قفطارغان

[5]. ل و آ: قفطارغان

[6]. ل و آ: ضمیری

[7]. ل و آ: به اینکه معنی این برءالساعه است

[8]. ل و آ: + را

[9]. ل و آ: برش عثا

[10]. ل و آ: از تألیف قتلق طبیب هرطوسی ام

[11]. ل و آ

[12]. ل و آ: برء

[13]. ل و آ: - در برء مرض

[14]. ل و آ: برش عثا

[15]. ل و آ: مختار نامه

[16]. ل و آ: + یعنی

[17]. ل و آ: مامور قلب

[18]. ل و آ: حفظ کند آورده

[19]. ل و آ: می‌آوردم

[20]. ل و آ

[21]. ل و آ: در ذکر خواصّ ویگانه برش عثا

[22]. ل و آ

[23]. ل و آ: اول آن است که جهت ذات الجنب یک مثقال در سه روز کل یوم دو دانگ مع پانزده درهم شیرة تخم خرفه و خیار و شربت صندل

[24]. ل و آ: آن

[25]. ل و آ: - که

[26]. ل و آ: منها

[27]. ل و آ: بپزند

[28]. ل و آ: تا

[29]. ل: بدین طور

[30]. ل: کنند

[31]. ل و آ: - ده قیراط

[32]. ل: اکر

[33]. ل و آ: بیست درم

[34]. ل و آ

[35]. ل و آ: یا

[36]. ل: + به

[37]. ل و آ: مع

[38]. ل: - و

[39]. ل و آ: مرطوب مزاج و

[40] . ل: - و در نسخه که به خط ابن هبل است هر روز سه قیراط با آب اترج مرطوب مزاج را و پیران را‌ اندکی با آب گرم

[41]. ل و آ: جهت

[42]. الف: + و

[43]. ل: یا

[44]. ل: یا

[45]. ل و آ: ربو

[46]. ل و آ: رازیانه و خرماء مصفّی با عسل انجیر

[47]. ل و آ: آب

[48] . ل و آ: سه درم روغن بادام و نیم درم بزر قطونا

[49]. ل و آ

[50]. ل و آ: یا سحج باشد

[51] . ل و آ: - ترش

[52]. ل: نسخه به خط غیر ابن هبل

[53]. ل و آ: صباحی

[54]. ل: شبیتن

[55]. ل و آ

[56]. الف: بیست و سه

[57]. الف: با

[58]. ل و آ: یا

[59]. ل و آ: اعتیاد ناقض

[60]. ل و آ: - یا

[61]. ل و آ: - شر

[62]. ل: - آن

[63]. ل و آ: از تحسین لون

[64]. ل و آ: اول شب دو قیراط

[65]. ل و آ: + و یک اوقیه گلاب بخورد ذکر این خاصیّت نمی‌بایست امّا مشهور چون جهل خاصیّت است و این یکی از اینها است جهت آن نقل کرده شد.

[66]. ل و آ: سه قیراط

[67]. ل و آ: سینه

[68]. ل و آ: از آن

[69]. ل: جمره

[70]. ل: +و

[71]. ل و آ

[72]. ل و آ: رمد

[73]. ل و آ: چه

[74]. ل و آ: گرداند

[75]. ل و آ: خاصیّت بیست و هشتم حبّه از آن در آب مرزنجوش حل کنند و در بینی چکانند

[76]. ل و آ: خاصیّت بیست ونهم جهت باد خناق یک قیراط با نصف درهم زرنیخ سرخ با آب کرفس حل کنند و طلا کنند که در ساعت حل کند معلوم باشد که این خاصیّت را در بعضی نسخه‌ها از برای بادشنام نوشته اند و این بعید است و در نسخه که به خط ابن هبل است بادخناق است و معنی این لفظ معلوم نیست یمکن که لفظ مجهول همان مرض باشد که خط غیر ابن هبل است.

[77] . ل و آ: یک حمصه

[78]. ل و آ: کنند

[79]. ل و آ: + و در نسخه غیر ابن هبل وزن یک حبّه آمده است

[80]. ل و آ: خوانیق؛ الف: خوانق

[81]. ل و آ: آب

[82]. ج: بول صبی

[83]. ل و آ: و طلا سازند بر خوانیق حل کند ان شاءالله تعالی

[84]. ل و آ: - نزول

[85]. ل و آ

[86]. ل و آ: و چند روز متوالی چنین کنند که از نزول آب آمن شوند

[87]. ل و آ: خوده

[88] . ل و آ: در زبد یا قدری کافور چند روز متوالی سعوط کنند

[89]. ل و آ: از برای لرزیدن هر روز حبّه‌ای از آن

[90]. ل و آ: - حل کنند

[91]. ل و آ: سر

[92]. ل و آ: + که باشد

[93]. ل و آ: حاصل کنند

[94]. ل و آ: عوسج تر

[95]. ل و آ: یک حبّه از آن در نبیذ کهنه حل کنند و قیله یعنی خصیه که در او آب یا باد رفته باشد بدان طلا کنند آن را حل کند و الم زایل شود

[96]. ل و آ: در

[97]. ل و آ: طلا کنند آن را ازاله کند شفا یابد و نسخه‌ای که به خط ابن هبل است به جای بواسیر نواصیر آورده

[98]. ل و آ: + شراب و

[99]. ل و آ: و به خود برگیرد زن آبستن شود

[100]. ل و آ: قیراطی از آن را به آب سداب حل کنند و در بینی صاحب صرع دمند.

[101]. ل و آ: که فصل سابق تفصیل یافت بیان

[102]. ل و آ: بر بیان مجملی از منافع او

[103]. ل و آ: نفع برای

[104]. ل: و نافع است نیز

[105]. ل و آ: دندان

[106]. ل: - از دهان آمدن

[107]. الف: زکی؛ ل و آ: ذکی

[108]. ل و آ: آن ثقل را از زبان او برطرف کند

[109]. ل و آ: بگدازد

[110]. ل و آ: سبات سهری

[111]. ل: بر

[112]. ل: فایده دهد ربوه

[113]. ل: بر انگیزد

[114]. ل و آ: تثاوب در وقت خمار و غیر آن

[115]. ل و آ: + خلد الله ظلال رأفته

[116]. ل: مثل آب و نمک و برنج و آرد

[117]. ل: خواهد شد

[118]. ل و آ: - باهم

[119]. ل: - دور نیست

[120]. ل و آ: کوفته و بیخته با سه برابر مجموع ادویه سرشته در ظرف چینی یا نقره یا قلعی کنند و در آرد جو بنهند پس استعمال کنند

[121]. ل و آ: فلفل سیاه 5 مثقال بزرالبنج، افیون از هر یک ده درم عاقرقرحا، زعفران، فرفیون، سنبل الطیب از هر یک بکوبند و...

[122]. ل و آ: فلفل سیاه، فاشرا، فرنجمشک، گل بزرالبنج از هر یک ده جزو، زعفران و زراوند طویل، جنطیانا، پیاز عنصلِ مشوی در خمیر مجفف در هوا از هر یک یک درم بکوبند هفت جز و عاقرقرحا، افیون، سنبل، ناردین از هر یک دو جزو و جندبیدستر یک جز بکوبند نرم الخ؛ در نسخة ع حبّ‌الغار، افیون و مر صافی هفت جزو بیان شده است.

[123]. ل و آ

[124]. ل و آ: سنبل الطیب، عاقرقرحا، فرفیون از هر یک یکدرم

[125]. ل و آ: بینی

[126]. ل: لک له رل و ل ل و م دل ول؛ آ: له رلب و ل و م و ل و ل

[127]. ل: + از

[128]. ل: دو

[129]. ل و آ

[130]. ل و آ: نقل کرده و آن منافع

[131] . ل: تا

[132]. ل: الا

[133]. ل و آ: اوحد الزمان

[134]. ل و آ: کتاب معتبر

[135]. ل و آ: دانگ

[136]. ل و آ: استعمال

[137]. ل و آ: تریاق

[138]. ل و آ: به سبب

[139]. ل و آ: حمصه

[140]. ل و آ: یک حمصه به آب فاتر به ناشتا در زمان سردی هوا پانزده روز در زمان حرارت هوا

[141]. ل و آ: و از امراض

[142]. ل و آ: و از برای سعال و دو درم

[143]. ل و آ: حدیث بلغمی

[144]. ل و آ: + را

[145]. ل و آ: آب آنرا بفشارند

[146]. ل و آ: که آن را به عربی رطبه گویند و

[147]. ل و آ: و از برای سپرز به گلاب و سرکه و به شراب

[148]. ل و آ: دیگر سدد به ماءالاصول

[149]. ل و آ: مطبون

[150]. ل و آ

[151]. ل و آ: که نتواند خود را ضبط کرد

[152]. ل و آ

[153]. ل و آ: دیگر

[154]. ل و آ: دیگر تب لرزه<

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 50
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 30
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 43
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 94
  • بازدید ماه : 75
  • بازدید سال : 1,550
  • بازدید کلی : 13,588